تلخی

تلخی

تلخی

تلخی

ندیدم

سلام
از اهواز برگشتم.
سفر سختی بود و از نظر روحی فشار زیادی رو تحمل کردم.
هر چند هیچ جای دنیا برام زیباتر از اهواز نیست یا بهتر بگم هر جا که اون باشه برام بهترین جای دنیاست ،اما اگه به خاطر یه کار اداری که حتما باید شخصا انجامش می دادم نبود،تن به این سفر نمی دادم.
خیلی دلم می خواست تنها برای چند دقیقه،نه چند ثانیه،حتی چند لحظه دوباره ببینمش.اما علیرغم این میل عمیق باطنی نه تنها این کارو نکردم بلکه فرار هم کردم.
دلم میخواست تو چشماش زل بزنم و بهش بگم:
"چندین ماه ،تمام شرایط تنهایی رو فراهم کردم و درس بی تو زنده بودن رو تمرین کردم.اما شک ندارم اگه بخوای به این شاگرد بی استعداد نمره بدی ، لیاقت نمره ای غیر از صفر رو ندارم.ولی بازم تمرین میکنم،چون تو اینجوری میخوای."
اما میدونستم اگه فقط یه لحظه چشمم بهش بیفته ،دیگه قدرت برگشتن رو ندارم.

بگذریم .الان تا بیرونم نکردن باید از کافی نت برم.امشب هم نمی دونم چرا تا این موقع باز بودن.

خداحافظ
نظرات 1 + ارسال نظر
شاداب با تو...(تنها بی تو سابق) شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:42

سلام
خوشحالم که باز هم می نویسید
خوش باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد