تلخی

تلخی

تلخی

تلخی

پاییز

بنام حق
بوی پاییز می آید.بوی زرد خشکیدن،بوی خشک تکیدن.
فصل غریبیست پاییز.
و چه همساز است نوای غربت این فصل با دل من.
گوش کن ای برگ سپید،صدای خش خش برگهای تکیده عمرم را،زیر پای بی مهر عابری که فصلهاست امید ماندنش را دارم ، نه عبورش را.
و او بی اعتنا ، فقط عبور می کند ، فقط عبور.
شگفتا!چه عبوریست که صدای طنین مکرر گامهایش در دالان پیچ در پیچ فصول نه نزدیک می شود ونه دور!

(تلخ)

یا علی.