-
پاییز
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 21:44
بنام حق بوی پاییز می آید.بوی زرد خشکیدن،بوی خشک تکیدن. فصل غریبیست پاییز. و چه همساز است نوای غربت این فصل با دل من. گوش کن ای برگ سپید،صدای خش خش برگهای تکیده عمرم را،زیر پای بی مهر عابری که فصلهاست امید ماندنش را دارم ، نه عبورش را. و او بی اعتنا ، فقط عبور می کند ، فقط عبور. شگفتا!چه عبوریست که صدای طنین مکرر...
-
سکوت
شنبه 31 تیرماه سال 1385 01:04
باور کنید هیچ کلامی احساس مرا نمی گوید. باز هم سکوت می کنم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 خردادماه سال 1385 23:35
سلام امروز خیلی دلتنگم.تقریبا تمام روز رو بی هدف یا رانندگی میکردم یا قدم میزدم.الان هم که اینجام خواستم از دلتنگی بنویسم. اما دیدم اینقدر دلتنگم که مجال نوشتن هم ندارم. برام دعا کنید. خداحافظ
-
ندیدم
جمعه 26 خردادماه سال 1385 00:16
سلام از اهواز برگشتم. سفر سختی بود و از نظر روحی فشار زیادی رو تحمل کردم. هر چند هیچ جای دنیا برام زیباتر از اهواز نیست یا بهتر بگم هر جا که اون باشه برام بهترین جای دنیاست ،اما اگه به خاطر یه کار اداری که حتما باید شخصا انجامش می دادم نبود،تن به این سفر نمی دادم. خیلی دلم می خواست تنها برای چند دقیقه،نه چند ثانیه،حتی...
-
تیشه
جمعه 19 خردادماه سال 1385 02:48
سلام امشب خونه یکی از دوستان مهمانم. بالاخره این کامپیوتر هندلیش رو راه انداختم.اینقدر طول کشید که نیم ساعت پیش رفت خوابید.خوبه واالله،خستگیش مال ماست خوابش (و البته حالش)مال یکی دیگه! اما نه ،بد هم نشد .بالاخره فرصتی شد که کانکت بشم وآپدیت کنم. حال و هوای این اتاق از اوناست که خیلی دوست دارم.تنهایی با نوازش یه آهنگ...
-
بزودی میام
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 21:16
سلام -------------- گفتند که عشق احساس است.نیاز است.احساس نیاز است.نیاز به داشتن،دوست داشتن. آری عشق احساس است.دیدنی نیست،لمس کردنی نیست،بوییدنی نیست،چشیدنی نیست. عشق حتی شنیدنی هم نیست ، که بگویند : ” شنیدن کی بود مانند دیدن ”. گفتند که عشق، احساس است.وقتی که آمد با تمام وجودت درکش میکنی. اما من عشق را دیدم،صدای...
-
سلام
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1385 16:45
سلام هنوز زنده ام. راستش مدتی بی تلفنم. فرصت اومدن به کافی نت هم نداشتم. اما قول میدم که بزودی کافی نت رو تو برنامم جا بدم . در ضمن از همه دوستانی که لطف کردن و سر زدن ممنونم.مطمئن باشین جبران می کنم. فعلا خداحافظ.
-
تغییر نام
جمعه 19 اسفندماه سال 1384 16:16
سلام اومدم بگم که از امروز اسم اینترنتی من از «شیفته» به « تلخ » تغییر میکنه. چون اسم شیفته ، یه دختر رو تو ذهن خیلی ها تداعی میکرد. برای تکمیل این تغییر ، شاید بهتر باشه کمی راجع به خودم بنویسم. . .. ... خب ، چی بگم؟...آخه کار سختیه! بذارین فکر کنم...الان میگم. . .. آهان. خب،اینجوری که از شواهد برمیاد،منم یه آدمم. یه...
-
حافظ
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1384 23:55
سلام یه تفعل به حافظ زدم. یه دفه هوس کل کل به سرم زد،که البته بار اول هم تیست. نتیجه کار این شد: الا ای حافظ شیراز ، مگو شعری اگر مستی که در مستی عیان سازی همه اسرار سرمستی قدح نوشان این ساقی،به محرم خانه هستی نگهبانان رازند و خموشی پیشه در مستی! همه چیزم به راهه ، زندگی بر وفق مراده، فقط کل کل با حضرت حافظ رو کم...
-
فرصت
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 15:33
سلام یه اتفاق بدی در حال وقوعه،می دونم. کاش هر چی هست میتونستم جلوشو بگیرم. دیگه از کابوس دیدن خسته شدم. بگذریم،بهتره یه شعر براتون بنویسم فرصت بودنم از غنچه بسته کمتر فرصت بی تو بودن کمتر که باشه بهتر فرصت بودن تو ای گل نازنینم چه با من و چه بی من از همه گلها بیشتر (شیفته)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 00:07
سلام حالم این روزا اصلا خوب نیست این جند شب مرتب کابوس می بینم نمی دونم جه اتفاقی در حال وقوعه ----------------------------- بس که گفتم کاش و صدها مرتبه تکرار در گلویم نقش بسته نقش این گفتار تا کلامی می تراود باز از گلوی خشک این احساس می شود آغشته با تکرار باز هم ای کاش! ای کاش! (شیفته)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 02:35
سلام امروز میخوام از خودم و دلتنگیام چیزی نگم. اما حالا که کانکت شدم یه چیزی مینویسم. اینو امروز شنیدم: « تجربه بی رحم ترین معلمه.اول امتحان می گیره بعد درس میده. » و نهایتا تنهاترین غزل و به نظر من یکی از زیباترین اشعار فروغ فرخزاد: چون سنگها صدای مرا گوش میکنی سنگی و ناشنیده فراموش میکنی رگبار نوبهاری و خواب...
-
life is like a piano
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 02:24
سلام میدونم باید زودتر از اینا آپ میکردم. باور کنین برام مقدور نبود. امشب بعد از مدتها هوس وبگردی به سرم زد. یه مطلب دیدم.از مطلب خودم صرف نظر میکنم و اینو مینویسم: ....life is like a piano ; white keys represent happiness ,and black keys for sorrow BUT ,only when you go through the white and black keys ! you hear the...
-
آب و آتش
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 21:37
سلام در درونم شعله ها برپاست هر چه می ریزم به رویش آب شعله ها پیوسته پابرجاست ای خدایم،ای خدای آب ای خدای آتش بیدار! من شنیدم از تضاد آب با وجود آتش بیدار پس چه حکمی کرده ای اینبار گشته این آتش ،رفیق آب ! کرده این آتش مرا بی تاب روز و شب سوزم دراین احساس از هجوم آب چشمم کاش می شد این آتش کمی در خواب. (شیفته)
-
سلام
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 11:57
سلام بازم اومدم. از همه دوستانی که توی این مدت به تلخی سر زدن یا ایمیل زدن ممنونم. یه تشکر ویژه هم از دوست عزیز «تنها بی تو» دارم که بارها پیگیر وضعیت وبلاگ بود. امروز یه دوبیتی براتون مینویسم. نخریدی دلمو گر چه ارزان بدهم ولی ای تاجر قلب تا ابد عاشقتم دل عاشق صفتم نقد بازارتونیست باشه قلبم رونخر تا ابد مال خودم...
-
عمر
پنجشنبه 1 دیماه سال 1384 18:50
سلام میدونم بازم دیر اومدم. بازم شما ببخشین. اینم یه مطلب تازه: عمری که من می خواستم عاشقانه در کنارت سر کنم رفته از دستم کنون. عشق تو آتش بشد عمرم بسوخت دیدگانم دیده در آتش بدوخت زیر لب گفتم : مرا ارزان فروخت عاشقم اما هنوز عاشقم اما هنوز (شیفته)
-
جوونی!!!!
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 11:14
خاتون من! وقتی که می بینم،بهترین سالهای جوونی رو در حسرت عشقت به سر بردم و نمیخوای اینو بفهمی،دلتنگ میشم. اصلا بذار این ریختی برات بگم: چه گویم از جوانی بی نصیبم اگرچه درعدد شد سی نصیبم در اوج روزگاران جوانی نشد غیر از کهنسالی نصیبم (شیفته)
-
سلام
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 03:27
بدجوری گرفتارم. این تنها فرصتی بود که تونستم کانکت بشم. به محض اینکه بتونم آپدیت میکنم
-
کس و ناکس
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 23:27
سلام دو بیت زیبا شنیدم که براتون من نویسم: من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس،کس نمی گردد ازاین بالانشینی ها من از افتادن سوسن به روی خاک دانستم که کس ، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزان ها
-
اتفاق بد
شنبه 12 آذرماه سال 1384 23:58
سلام به همه دوستان دیروز اتفاق بدی برام افتاد.البته نه به سختی و بدی مسئله ای که سالهاست برام بدتربن عذابه. همه اتفاقات بد زندگی در مقابل غصه نرسیدن به کسی که عاشقونه دوسش دارم ، هیچی نیست.اون نباشه ، میخوام دنیا نباشه. به هر حال ، دیروز و امروز درگیر این اتفاق بودم و مشغول کاغذ بازیای اداری. از دوستان خوبم که لطف...
-
چی بگم
جمعه 11 آذرماه سال 1384 02:25
سلام بازم برگشتم. اما راستش رو بخواین هیچ خرفی واسه گفتن ندارم. پر از خالیم.سکوت بهترین است.
-
دارم میرم
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 00:54
سلام اول صبح باید برای مراسم چهلم پدربزرگم به اهواز برم. همیشه وقتی قاطی میکنم ، دو چیز میتونه کمی آرومم کنه.یکی راه رفتن و فکر کردن، دیگه رانندگی طولانی با آهنگای غمگین که خودم گلچین کردم.البته با چاشنی سرعت که بارها نزدیک بوده اساسی کار دستم بده. بگذریم. فردا یه مسیر هفت هشت ساعته دارم. گفتم خوبه قبل از رفتن یه چیزی...
-
قلب عاشق
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 23:57
گوش کن ! این صدای قلبست. نه یک قلب ساده! قلب ساده با خون می تپد. قلب عاشق در خون می تپد. این صدای قلبی عاشقست. (شیفته)
-
سوزنده ترین
شنبه 28 آبانماه سال 1384 10:10
سلام یه مطلب خوندم که جالبه. شما هم بخونین: اگر میدانستم که عشق اینچنین سوزنده است نامم را در این مکتب می سوزاندم که حتی خاکسترم هم به عشق معتاد نگردد.
-
عمر
جمعه 27 آبانماه سال 1384 00:14
سلام خیلی خسته ام.دلم می خواد یه جوری یه فرصتی پیدا بشه که برای یه لحظه به هیچ چی فکر نکنم. اما چطوریش رو نمی دونم. اصلا همچین فرصتی تو زندگی کسی تا حالا پیش اومده که من دومیش باشم؟ نمی دونم. بگذریم: عمرم چه شد؟ رفت به فنا. یارم چه کرد؟ صدها جفا. عشقم چه شد؟ مانده به جا! کلام من؟ بغض صدا. فریاد من؟ خنجر آه. گریز من؟...
-
کور
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 11:48
اگر عشق ناجوانمردانه کورم نکرده بود، آنقدر می گشتم تا در تو یک بدی ببینم که بهانه ای باشد برای رهیدنم !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 14:39
-
تبادل لینک
شنبه 21 آبانماه سال 1384 14:04
سلام با تبادل لینک موافقم.شما چطور؟
-
فرجام
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 11:56
والی شهر عشقم داد و صفا سرشتم ولی ز بخت زشتم به خاک و خون نشستم رونق تاج و تختم رفت و چنین نوشتم به کس ستم نکردم این شده سرنوشتم
-
راهی نیست!
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 01:18
سلام هنوزم زنده ام.اما فقط زنده ام.زندگی نمی کنم. بازم برگشتم.ولی بگم ایندفه بی رمق تر از همیشه. چه کنم که پوستم کلفته . یا شایدم به خاطر علاقه زیادم به اون موجود بی احساسه که حتی مرگ پدربزرگ پدریم که بزرگ یک طایفه بود و مایه فخر یه ایل و از همه جا برای تشییع اون اومده بودن هم باعث نشد ذره ای از فکرش بیرون بیام. مرگ...